مارگرت ات وود را شايد بسياري به ويژه در ايران بيشتر داستان نويس مي شناسند تا شاعر. اما او چند مجموعه شعر نيز دارد و يكي از شاعران درجه يك كاناداست.
ات وود در 1939 دراتاوابه دنيا آمد و اكنون در تورنتوبا گريم گيبسون،نويسنده معروف كانادايي، زندگي مي كند. شعر زير يكي از اشعار اخير اوست.
لحظه
آن لحظه كه پس از چندين سال
كار سخت و سفري دور و دراز
در ميانه اتاقت مي ايستي
در خانه نيم هكتاري ات در جزيره
نفسي از ته دل مي كشي
«بالاخره رسيدم. اين جا خانه من است.»
درست در همان لحظه
درختان
بازوانشان را از گردا گرد تو برمي چينند،
پرذندگان آواز خود را پس مي گيرند،
صخره ها كمر مي خمانند و فرو مي ريزند،
و هوا چون موجي پس مي نشيند
وديگر نمي تواني نفس بكشي.
نجوا مي كنند:
«مال تو نيست هيچ چيز.
تو مهماني بودي هر از چند گاهي،
از تپه بالا مي رفتي، پرچم بر قله آن مي زدي ، پيروزي ات را جار مي زدي.
ما هرگز مال تو نبوديم
تو هرگز پيدايمان نكردي
هميشه بر عكس بود اين.»
****************************
5 دیدگاه
Comments feed for this article
فوریه 27, 2008 در 7:44 ب.ظ.
منصوره اشرافی
سلام. شعر زیبایی بود.
فوریه 27, 2008 در 7:54 ب.ظ.
ابراهیم کمکی
سلام آقای پوری! زیبا بود. خوشحالم که به دنیای مجازی قدم گذاشتید و زود به زود میشه از شما خوند و چیزهای نو آموخت. به تازگی وبلاگ زدم و شعرهامو گذاشتم. اگه وقت کردید سری بزنید. ممنون میشم اگر چیزی به ذهنتون میرسه راجع به کارهام بنویسید. شب خوش
فوریه 27, 2008 در 10:14 ب.ظ.
ماه می
I think I left my comment on previous post:
It is a clean translation of the original. Weldone sir!
فوریه 28, 2008 در 8:52 ق.ظ.
علی محمد مسیحا
سلام آقای پوری . از اینکه وبلاگتان را یافتم خوشحالم. لینکتان را در وبلاگم به ثبت رساندم. شاد باشید.
فوریه 28, 2008 در 6:18 ب.ظ.
shortcutways
دومی ..وای از دومین ترجمه ..زیباتر از این می شد ترجمه اش کرد؟؟؟ صخره ها کمر می خمانند