نزار قباني شاعر بزرگ سوري يك تنه در برابر سنت ها و ستم هاي جامعه مردسالار ايستاد و وظيفه دفاع از عشق زميني به زن و رها كردن او از قفس صاحبان حرمسرا را به عهده گرفت . ساليان درازي طول كشيد تا سر انجام دست شلاق كوبان بر پيكر شعر او خسته و تيغ خنجرشان كند شد و شعر او سرانجام پيروزتر از پيش قد بر افراخت و شاهد بازاري شد.
نزار در 1923 در دمشق به دنيا آمد و در 1998 در لندن از دنيا رفت.
بر گردان بخش هايي از يكي از اشعار بلندش به نام » نا كجا آباد » را از مجموعه شعر هاي عشق و تبعيد را پيشكش مي كنم.
1
مي خواهم عاشق شوم…
تا شايد دنيارا به پرتقالي بدل كنم
و خورشيد را
به فانوسي از برنز…
مي خواهم عاشق شوم…
تا پايان بخشم
پليس ها را…مرزها را…پرچم ها را
زبان ها را…رنگ ها را… نژادهارا.
آرزو دارم، دلبندم، بتوانم دنيارا
يك روز، تنها يك روزدر دست داشته باشم
تاشايد بتوانم بنيان گذ ارم
جمهوري احساس را.
2
مي خواهم عاشق شوم…
تا ، عزيزم ، دنيارا دگرگون كنم…
بعد پنجم به آن ببخشم…
و زنان را بدل كنم به باغ نعناع…
مي خواهم ملودي درختان…بارانها …و ماه ها را بسازم.
3
مي خواهم عاشق شوم…عزيزم
تا عاشقان را شايد از قفس ها
و پستان هارا از تيغ خنجر فئودال ها رها سازم.
………………………………………..
7 دیدگاه
Comments feed for this article
ژوئیه 25, 2008 در 3:53 ب.ظ.
ژاله
من هم مي خواهم …
لذت بردم و اميدوارم شرايط به گونه اي شود كه بيشتر بنويسيد.
ژوئیه 26, 2008 در 4:19 ب.ظ.
shortcutways
من در مانده ام که این مرد این همه احساس را برای شعر گفتن آن هم عاشقانه از کجا می جسته و شما این همه ظرافت را برای ترجمه آن از کجا؟؟پایدار باشید استاد
ژوئیه 26, 2008 در 7:52 ب.ظ.
دریا
نزار قبانی را با کتاب «در بندر آبی چشمانت » شناختم. بابت معرفی او با ترجمه زیبایتان سپاسگزارم.عاشقانه هایش بی احساس ترین ها را هم عاشق می کند( به گمان من).
در بندر آبی چشمانت / بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی/ …/ای کاش دریانوردی بودم…
ژوئیه 27, 2008 در 3:10 ب.ظ.
ساره دستاران
استفاده كردم و لذت بردم. چند هفته پيش هم چند شعر اورهان ولي رو با ترجمهي شما روي وبلاگم گذاشتم. فقط با عرض پوزش بسيار، دو تا مورد تايپي هست كه دلم نيومد نگم؛ بنيان گذارم و نعناع. راستي چند وقت پيش هم خبري داشتيم از شما دربارهي ترجمهي شعرهاي ديگهاي از نرودا، كه خوشحالم كرد. يه وقتي «هوا را از من بگير، خندهات را نه» رو زياد ميخوندم و حالا منتظر ترجمهي جديد شما. ارادتمند
ژوئیه 27, 2008 در 6:56 ب.ظ.
pouricom
باسپاس فراوان از ساره عزيز به خاطر تذكر ش در باره دو غلط املايي . هردو را اصلاح كردم.
احمد پوري
ژوئیه 29, 2008 در 6:25 ب.ظ.
thelostchildhood
رفیق قشنگ بود
آگوست 1, 2008 در 10:05 ق.ظ.
حامد رحمتي
سلام جناب پوري عزيز
اميدوارم حالتان خوب باشد
من همچنان منتظرم شما هستم