نوروز مبارك.
نمي دانم چرا دارم اين سه شعر را از آنتونين بارتوشك، شاعر اهل چكسلواكي، براي اين پست مي گذارم. ظاهرا انتظار مي رفت كه شعر هايي با حال و هواي شادتر در آغاز سال و بهار در اختيار دوستان بگذارم اما امروز كه گرم خواندن شعر هاي زيباي بارتوشك بودم باوجود اندوهي كه مطالعه آن ها بر دلم نشاند حيف ديدم دوستان را از خواندن حد اقل سه شعر از اين مجوعه كه چاپ پنگوئن است و گزينه اي از شعر هاي سه شاعر چك مي باشدمحروم كنم. به هر حال عيدي مختصري است .اميد كه خوشتان بيايد.
آن چند سال
سر تسليم نداري
همچنان اميد در دل
گرد مي آوري
اثر انگشت هر فاجعه اي را
به اميد اين كه
روزي به دامشان بياندازي.
برف همچنان مي بارد
وناگهان
مو هايمان خاكستري مي شود
موي هر دو مان.
++++++++
اندوه
دنيا سراسر
گورستان عظيمي است
از عشق.
ديواري از درختان سبز
در روياي نسيمي
كه در خواب است
براي هميشه.
سپيده كه مي زند
باريكه آفتابي
اين جا مي تابد
كه شامگاهان
براي آخرين بار
نام مرا بر سنگ گورم
روشن خواهد كرد.
+++++
ميهماني
سفره شام
با قاشق هاي نوستالژي
گسترده دور آ دور درياچه.
كتري هاي سكوت
واژگون
بر هيمه داغ اشتياق.
ميز سياه آسمان
خم شده
زير سنگيني خوان نگاهت.
ستاره ها
بار ديگر
در اشتياق تن برهنه تو.
تنها من
حريصانه درون مي كشم
عطر ستاره ها را
در ژرفاي ساق هايت.
40 دیدگاه
Comments feed for this article
آوریل 4, 2009 در 8:51 ق.ظ.
فروغ
سلام
سال نو مبارك
شعرهامو مي خواستم شما بخونيد .!اگه وقتشو داريد به من ميل خالي بزنيد تا واستون بفرستن…
مرسي
زنده باشيد
آوریل 8, 2009 در 7:21 ق.ظ.
كبوتر ارشدي
سال نو مبارك
چه احساسي دارد اين شاعر چك…مرسي از مترجم
آوریل 11, 2009 در 7:52 ق.ظ.
پژمان الماسي نيا
سلام
سال نو مبارک
خوشحالم از يافتن «اينجا»
لطفن آدرس پستي دقيق خود را برايم ايميل يا کامنت خصوصي بگذاريد تا کتابهايم را برايتان ارسال کنم.
با تشکر
پژمان الماسي نيا
آوریل 20, 2009 در 4:43 ق.ظ.
Mohsen
آن چند سال وصف حال ماست. خوشبختی در خانه ام را زده گویا. مویی در کار نیست که سفیدی و سیاهی اش دیده شود.
آوریل 23, 2009 در 1:11 ب.ظ.
شراره جمشيد
چه دنيايي دارم با ترجمه هاي شما …….
همه را در اين دنياي مجازي پيدا كرده و مي خوانم .
و شما چه عالمي داريد با واژه ها ….
بسيار عالي بود .
مِی 4, 2009 در 5:41 ق.ظ.
مهرداد
سلام
خیلی خوشحالم که ماایرانی ها بر خلاف بقیه ایرانی ها :)اونقدر عزت نفس داریم که بقیه مردم جهان را هم شاعر بحساب می آوریم.میدونی مشکل اینجاست که ما علاوه بر نفت چند هزار سال تاریخ و چند جین هم شاعر و خطیب و وغیره داریم.
می دونی که چی میخوام بگم ؟
ولله بخدا به بضی ها بگیم که بابا بقیه مردم دنیا هم ادم اند و می تونند شعر بگن . می تونند نویسنده باشند. میتونن حافظ و خیام خونده باشند . میتونند احساس داشته باشند.
بخدا خسته شدم از بس که زر ت و پرت در مورد فرهنگ منحط غرب و بحران اقتصادی امریکا شنیدم
یکی به من کمک کنه دارم دیوونه می شم.
نه دیوونه شده ام دیگه
🙂
بووووووووووووووووووووس برای کسی که نمی شناسمش
مِی 13, 2009 در 7:14 ق.ظ.
کاوه
استاد جان کجلیی؟
مِی 13, 2009 در 10:06 ق.ظ.
Gholamreza khosravian
janabe aghaye Ahmad pory
ba salam
injaneban gholamreza khosravian va habib atashbar orang az ham klasane shg 1345 dabirestan dehgane Tabriz va az shagerdane marhom akbar zadeh khoshnevis maghaleye (zamane vesal)shoma ra dar roznameyeh farhikh tegha tarikh 19 hvndfiaj 1388 ba ham khandim lotfan adres vatel vamahal karetan ra beghoyid ta beh khedmatetan berasim .
ba ehtera m tabriz azad universitasi gh.khosravian va habib atashbar
مِی 14, 2009 در 7:18 ق.ظ.
محمد صفری
سلام کیشی
استاد گل وبلاگیما سنی بیر تبریز شعرینه قوناق ائدیم / یاشا
مِی 14, 2009 در 8:38 ب.ظ.
فائزه شاکری
سلام
بعید می دانم مرا به خاطر داشته باشید. شاید 4 یا 5 سال پیش با راضی بهرامی که نمی دانم او را به خاطر دارید یا نه به دفتر میرداماد آمده بودیم برای عکسی که باید به انجمن شاعران تحویل می دادیم.
در هر حال من که شما را به خاطر دارم و من که شما را می شناسمم
بسیار خوشحال می شوم که شعرهایم را بخوانید و رد پایی بگذارید
موفق باشید
مِی 19, 2009 در 2:02 ب.ظ.
میترامعینی
سلام اقای پوری عزیزم
اینروز ها در حال باز نویسی مجموعه داستانی هستم که چند تایی را شما خواندید. داستانی بود به نام کمی نمک ویک بالا ÷وش که دوست داشتید . با اجازه ان را تقدیم شما خواهم کرد. البته انشاالله.امروز کتاب شعر نزار قبانی با ترجمه شما را خواندم و بی اغراق هنوز گیج و مست ان هستم. استادی را تمام کرده ایید.زنده باشید و موفق و نویسا. .
مِی 20, 2009 در 4:52 ب.ظ.
سعيد
عالي بود
مِی 21, 2009 در 6:01 ق.ظ.
زنی شبیه درخت
بعضی از کلمات زنند
الهگانی که باید پرستیده شوند در آیه آیه ی
کتاب های بی آسمان
و بعضی کلمات
نامردند
که از پشت خنجر می زنند
شعر ترکیبی از این دوست
مِی 23, 2009 در 7:45 ق.ظ.
مینا پارسا
عالی بود
مِی 29, 2009 در 6:29 ب.ظ.
دریا
سلام استاد. نمی دانم چرا با اینکه راه را می شناختم اما اشتباه رفتم! از عید به آدرس وبلاگ پرشین بلاگتان می رفتم ! خوشحالم که ترجمه های جدیدتان را می خوانم. /بله … شعرها خیلی تلخ بودند…/ قلمتان همیشه جاری
مِی 29, 2009 در 6:33 ب.ظ.
دریا
راستی عکس های آن روز به دست تان رسید؟ اگر خیر، بفرمائید تا به طریقی خدمت تان ارسال کنم. /
جون 12, 2009 در 2:30 ب.ظ.
هاوار
سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داری خوشحال می شم به منم سری بزنی
جون 26, 2009 در 10:50 ق.ظ.
pooria
مرسی از انتخاب شعرهاتون …
ژوئیه 3, 2009 در 6:53 ق.ظ.
فرید صلواتی
اگر زحمتی نیست!!!!
ژوئیه 11, 2009 در 9:35 ق.ظ.
محمدغلامي
سلام
اقاي پوري عزيز!
چندسال است كه مي خواهم شماراببينم.اما نه ادرسي نه نشاني.
ژوئیه 11, 2009 در 12:49 ب.ظ.
گلاویژ
سلام
تازه پیدایتان کرده ام و چقدر خوشحالم از این کشف! برف سیاه و مجموعه شعر آخماتووا (خاطره ای در درونم است) را خواندم و لذت بردم. عالی بود. چقدر خوب می شود اگر به وبلاگم سر بزنید.
راستی وبلاگتان را از وقتی یافته ام مرتب می خوانم، با اجازه به شما لینک هم داده ام.
ژوئیه 15, 2009 در 11:55 ق.ظ.
ر دبیری
فردا
ژوئیه 16, 2009 در 2:23 ق.ظ.
طلوع ماه
سلام که نام خداست…
طلوع ماه با غزلی به روزه و منتظر نقدهای شما[گل]
ژوئیه 23, 2009 در 5:41 ب.ظ.
نسترن
سلام آقای پوری بسیار عزیز
اگر اشتباه می کنم به حساب کم اطلاعی من ببخشید اما از مراسم عمران صلاحی فراموش نشدنی یادم هست که شما ترجمه ی شعری را خواندید که من مدت هاست دارم دست و پا می زنم اما دستم به جایی نمی رسد و پیدایش نمی کنم
،مرثیه ای بود…
اگر امکانش هست آن شعر را به طریقی به اشتراک بگذارید(شاید روی وبلاگتان) یا برایم ایمیل کنید ..
ممنون!
ژوئیه 28, 2009 در 7:01 ب.ظ.
فرید صلواتی
بیاییم دنیا را به لجن بکشیم تا منجی بیاید
ژوئیه 31, 2009 در 12:49 ق.ظ.
تروما
زيبا بودند شعر ها !
ژوئیه 31, 2009 در 1:36 ق.ظ.
سیاوش سبزی
دعوت به گدار.آدرس برای ارسال کتاب
آگوست 15, 2009 در 6:41 ب.ظ.
hamid
سلام دوست من
تلاشت رو تحسین می کنم
با اجازه ت لینکت کردم
موفق باشی
بازم میام می خونمت
آگوست 19, 2009 در 4:28 ب.ظ.
حمید رضا
با سلام ، خیلی زیبا بود ، نمیدانم میهمانی آن سالهای کودکی رویایی بود که از آن بیدار شده ام و یا اندوه این روزها ؟؟؟!!
آگوست 20, 2009 در 12:31 ب.ظ.
رها
سلام
با کتاب تو را دوست دارم چون نان و نمک می شناسم تان و خشنودم از این که صفحه تان را یافته ام و خوشحال تر اینکه آدرس این صفحه را در اختیار دوستانم می گذارم تا از حضورتان استفاده کنند . سپاس
آگوست 22, 2009 در 10:30 ب.ظ.
روهان
ديشب خواب بودي
صدايت كردم
گفت نگاه كن
يك كلاغ سفيد روي برف
به ام نگاه ميكند
و چقدر خنگ بودم كه حواسم نبود
تو سالهاست كنار گوشم قار قار ميكني
مرد كلاغي خودم!!!
.
.
.
به نظر شما ادبيات داستاني ما كمبود شخصيتهايي مثل جوكر دارد؟ يا از نبودن بتمن ها رنج ميبرد؟ لطفن كمكم كنيد….
با اين مطلب در روهان منتظر نقطه نظرات دلنشين شما هستم
با احترام
آگوست 29, 2009 در 5:54 ق.ظ.
شهرزاد(بانوی کویر
سلام
خوشحالم به خانه ی مجازی اتان رسیدم .
برقرار باشید و پایدار
آگوست 31, 2009 در 12:48 ب.ظ.
مجتبی یاوری
درود بر تو دوست من
این پست را برای تو نوشتم / برای رنجهای بی گمان تو که در ویرانه های وارونه به من لبخند میزند / برای اتاق خلوت که بر دست ها و کاغذهای پیر تشییع میشود / برای تو که کشفی بزرگ هستی و شعر امان ترا بریده است / حالا میتونی به من بگی این شعر درباره ی کیه ؟
سپتامبر 5, 2009 در 11:45 ق.ظ.
مهنوش
کتاب بسیار زیبایتان را همسرم برایم آورد خانمتان لطف بزرگی کرده بودند و داده بودن که عباس (همسرم) بخواند اونقدر لذت بردم و اونقدر برایم واقعی و دست یافتنی بود که حدی ندارد همیشه غبطه خورده ام به حال نویسندگانی چون شما و برایتان ارزوی بهترینها را دارم
سپتامبر 17, 2009 در 6:09 ق.ظ.
نسيم
سلام و خسته نباشيد.
رمانتان را چند روز پيش تمام كردم .
قلمتان مثل هميشه گيرا و قشنگ بود اما هر چه فكر كردم نفهميدم كه چرا آخر داستان انقدر با عجله تمام شد؟ آن همه ماجرا و شخصيت و ديدار با آخماتووا كه قاعدتا بايد خيلي افسانه اي مي بود ( تمام ماجرا ها براي همين بود نه؟) چرا انقدر كوتاه شده بودند؟
به هر حال كتاب خوبي بود اما پتانسيل خيلي بهتر تمام شدن را داشت.
باز هم خسته نباشيد.
اکتبر 5, 2009 در 12:19 ب.ظ.
ايماني
وقتی خریدن كتاب فرهاد جعفری را تحریم كردیم بهتر است كتاب نویسندگانی را كه كتابشان برنده جوایز دولتی می شود ولی آن را تحریم می كنند بخریم. كتاب اكبریانی را كه» كاش به كوچه نمی رسیدم » نام دارد و نامزد جایزه دولتی » كتاب فصل» شد اما آن را تحریم كرد و به عنوان اعتراض اعلام كرد نامش از فهرست حذف شود بخریم تا نشان دهیم اگر او و دیگر نویسندگان جایزه دولتی نمی گیرند مردم جایزه آنها را می دهند
اکتبر 23, 2009 در 6:36 ب.ظ.
مین بیر گئجه
بیزیم اؤیکو 30. (ایگیرمی دؤرد آغ اولدوز/ محمود مهدوی)… تیکله ـیین لوطفن!
اکتبر 27, 2009 در 10:41 ب.ظ.
شومینه
وبلاگ رسمی فرید احمدی …
اکتبر 28, 2009 در 5:58 ب.ظ.
سلام همسایه های 5
سلام.آقای پوری.شما را یه بار توی کارگاه سید علی صالحی دیدم.خوشحال میشم که برای شعرم نظر بذارید.
نوامبر 11, 2009 در 8:48 ق.ظ.
ناشناس
سلام اقای احمد !من کتاب های شما را خوانده ام البته نه همه را چند تا شان را اگر لطف کنید وبه من سر بزنید خوشحال میشوم باشعر به روزم البته اگر وقت داشتید