جاهد صفوت ايرگات ( 1915-1971 تركيه)

از چند وجهي ترين هنرمندان تركيه است. شاعر بود و رمان نويس. نمايشنامه هاي زيادي نوشت. فيلمنامه هاي زيادي از او به جا مانده. كارگرداني تاتر و سينما را تجربه كرد و حاصل كارش چندين فيلم بود. ايرگات شاعري با احساس و اجتماعي بود. سه شعر از او انتخاب كرده ام كه در آن ها ماجراي دستگيري قهرماني از ديدگاه بچه اي كه آوازه قهرمان را از بزرگتر ها شنيده و خود چند باري او را ديده بود بيان مي شود .

1

باد هندوانه بو آن روز صبح وزيد

وزيد و گذشت از طبق ميوه ها

ابر شهر را پوشاند.

آوازهاي منحوس گوش به گوش زمزمه شد

اما زندگي هنوز مزه هندوانه داشت آن روز صبح.

2

آن ها سايه ات را از خيابان ها روبيده اند

شب را پشت سرت ، چون مشتي از گل، پرت كرده اند

و شهر خمار ديدار توست.

در لهيب خشم بدرود مي گوييم به كشتي هايي كه بندر را ترك مي كنند.

با پسر بچه هاي دريا چشم و دريا بو

سنگ مي زنيم بر موج ها.

3

با باد هندوانه ها رفتي

با بوي هندوانه ها بازگرد

بي تو در اين شهر بسر نمي شود.

==============================