دوست خبرنگاري از من خواست يادداشتي در باره نمايشگاه كتاب كه يك ماه ديگر برگزار مي شود بنويسم. چند خط زير را نوشتم و گفتم دوستان عزيز وبلاگي ام را هم در خواندش سهيم كنم.
براي ماها كه از تفريحات عالم نمره بيست را به كتاب خواني و سرو كله زدن با آن داده ايم، كتاب و هر آن چه در حول و حاشيه دارد جذاب است. يادم مي آيد با چه شوق و لذتي، زماني كه نيمه اول دهه نخست زندگيم را مي گذراندم، به درب گجيل در تبريز مي رفتم تا در دكان هاي لاغر و دراز سه كتابفروشي كتاب هاي دست دوم پرسه بزنم و با بودجه بي رمقي كه از امساك در خرج مقرري توجيبي نحيف گرد آمده بود كتابي بخرم و گاه يكي دو تا هم كرايه كنم.
بعدها همه چيز عوض شد اما عشق پرسه زدن در ميانه كتاب ها و تن در دادن به وسوسه برباد دادن هر چه كه در جيب داري براي خريدن كتاب، همچنان ماند و زماني كه نمايشگاهي به عنوان كتاب برگزار شد آن جا معبدي شد كه بايد يك سال در انتظار بماني براي زيارتش و در زمان برگزاريش چند بار از كار و مشغله روزانه ساعاتي را بدزدي و بسوي آن بشتابي و آداب به جا آوري.
اين عشق حتي وقتي كه زيارتگاه را به جايي ديگر منتقل كردند و نوستالژي يله دادن روي چمن هاي بيرون معبد و ساندويچي به دندان زدن را از تو گرفتند همچنان در دل ماند و گرماي مطبوع آن همچنان سرماي عبوس يك سال انتظار را با رسيدن ارديبهشت در هم شكست.
تا چند هفته ديگر نمايشگاه برگزار مي شود نمي خواهم زخم كهنه را سر باز كنم و خونابه اش را بيرون بريزم، نمايشگاه كتاب نام مقدس كتاب بر عنوان خود دارد. هر چه با آن بكنند و هر بازي هم با آن روادارند باز سفره اي است پر كتاب. يك بار ديگر در انتظارش هستم تا بيايد و در اين روزهاي تلخ آبي بر چهره عبوس زندگي بزند و چين از آن بگشايد.
17 دیدگاه
Comments feed for this article
آوریل 9, 2010 در 10:18 ق.ظ.
مینا
ما هنوز دلمان به روزهای رفته خوش است.کتابهایی هست هنوز که به اجبار در دست دوستانمان می گذاریم و خواهش می کنیم که اگر نمی خواهند به نا آگاهی سواری دهند بخوانند و همیشه بخوانند…اما دریغ که دیوار خواهش ما کوتاه است.
آوریل 9, 2010 در 4:40 ب.ظ.
عاطفه
استادا ;)… سخن از زبان ما می گوئی …
آوریل 10, 2010 در 12:31 ب.ظ.
وحید
فکر کنم آرزوی داشتن قلمی چنین شیوا را باید با خود به گور ببرم. یادداشت زیبایی بود. ممنونم.
آوریل 15, 2010 در 4:25 ق.ظ.
رضوان ابوترابي
استاد گرانقدر
هميشه از شما آموخته ايم … مهرباني را و عشق را .
منتظر كارهاي جديد شما .. مخصوصا گزيده ي شعرهاي رسول يونان عزيزم هستم .
امروز چقدر پر دارم برميگردم از اين وبلاگ ..
بقول نصرت رحماني :شعر بايد مثل يك گيلاس آدم را گرم كند اما چه بهتر كه مثل يك تازيانه به درد بيارد..
شعرهاي انتخابي شما هم همينكار را با من كرد
با فروتني
آوریل 18, 2010 در 10:03 ق.ظ.
فاطمه اختصاری
سلام
دعوتید به صرف یک بحث فمینیستی و سیب زمینی:
بعد از 9 ماه
با یک شعر جدید و کلی خبر و مطلب
«فاطمه اختصاری» به روز کرد
خبر چاپ کتابم:
«یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها»
و قرار دیدارمان
در نمایشگاه کتاب امسال:
. . . . انتشارات «سخن گستر»
خبر کامل چاپ کتاب چند تن از مطرح ترین شاعران جوان:
دکتر سید مهدی موسوی/ وحید نجفی/ الهام میزبان
محمد حسینی مقدم/ محمد ارثی زاد
شهرام میرزایی/ مینا ارشدی
راستی
طرح جلد کتاب را هم حتما در وبلاگ ببینید!
و کلی مطلب از همه جا و هیچ جا…
از الان منتطر دیدارتان در نمایشگاه هستم
نه برای فروختن کتاب
برای حرف زدن و ادبیات
برای شعر…
منتظرم…
آوریل 18, 2010 در 12:41 ب.ظ.
آنا
نمایشگاهی که هیچ وقت ادبیات نو به موقع به برپایی اش نمی رسد به چه کارمان می آید ؟ اسمش را حتی نمی شود گذاشت بوستان کتاب ها ! آخر هر بوستانی هم بالاخره با بهار دوباره سبز می شود.
به نوشته های شما دیر نرسیم استاد که نرسیدن به نمایشگاهش را غمی نداریم
مِی 3, 2010 در 8:09 ق.ظ.
الهام حیدری
سلام
با یک پست ناگهانی
دو شعر غمگین و به شدت هشتاد و هشتی
و پنج خبر شاد و امیدوار کننده از سال هشتاد و نه
عید امسال به روز شدم!
خیلی وقت گذشته
اما اگه هنوز سر نزدین
من هنوز منتظرم
مِی 5, 2010 در 11:44 ق.ظ.
داریوش معمار
سلام دوست عزیز تارنمای من با مطلبی تازه به روز است.
منتظر حضور شما و خواندن نظراتتان هستم.
بامهر
مِی 19, 2010 در 1:46 ب.ظ.
یلدا
همه ی کتاب فروشی های شهر من هر ماه همینکه نیمی از حقوقم را از عابر بانک می ریزم توی جیبم، از من پر می شوند. بعد خیابان ها را که در من استرس ایجاد می کنند با تندی رد می کنم که برسم به سقف کوچکی که از آن من است بنشینم و دنیا ی سخت تمام شود. با همین امید است که هر سال اردیبهشت که می شود پولم را جمع کرده ام و بهانه ام جور است که بروم تهران و یک پرس نمایشگاه بخورم و برای دسر تئاتری ببینم. همیشه اردیبهشت های من عاشقند.
مِی 20, 2010 در 8:16 ب.ظ.
محدثه
سلام استاد
شما همیشه جواب آدمایی که میان اینجا و بهتون سر می زنن نمیدین؟
مِی 24, 2010 در 3:31 ب.ظ.
رضوان ابوترابي
استاد گرانمايه جناب پوري
همانطور كه انتظارش را داشتم كتاب » مرده اي به كشتن ما مي آيد » با در بر گرفتن تمام زيبايي ها در دسترس اهالي ادب قرار گرفت ..بي شك از اين كتاب مي توان بعنوان يك اتفاق زيبا و قابل تامل در راستاي ادبيات معاصر ايران ياد كرد..
به يونان عزيزم هم گفتم : كتابي كه نام احمد پوري و رسول يونان را در خود داشته باشد قطعا براي تكوين عشق آمده است
با فروتني
مِی 26, 2010 در 11:09 ق.ظ.
لیلا
باسلام ودرود
اوقات خوش آن بودکه بادوست به سررفت باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود
لحظاتی خوش دروبلاگتان داشتم .وبلاگتان ازگونه ای دیگراست .
پایدارباشید.
مِی 26, 2010 در 11:29 ق.ظ.
لیلا
وبلاگتان اتاق خلوت پاکی است
برای فکرچه ابعادساده ای دارد
جون 1, 2010 در 1:07 ب.ظ.
لیلا
سلام مجدد خوشحال می شوم به من هم سری بزنید.
پارسیچه
الگویی برای بومی سازی علوم
تالیف دکترحمیددهنبی
من وقتی خوندمش خیلی خوشحال شدم که دیدم کسی راه حلی برای دستگیری این پهلوان نامدارپیداکرده .
فکرمی کنم خوندن این کتاب برای تمامی کسانی که دغدغه آینده زبان پارسی رادارند…
کسانی که به ایران وهویتشان می اندیشند.
کسانی که به علمی کردن وبومی کردن علوم می اندیشندراهگشاست.
والبته مطمئنم پاسخی برای خیلی ازسوالاتشان خواهدبود برای من که واقعااین طوربود
جون 2, 2010 در 12:01 ق.ظ.
عليرضا بخشعلي
سلام
به روزم يك مقاله است اگر استاد نظري بفرمايند
ممنون مي شوم
ژوئیه 14, 2010 در 5:33 ق.ظ.
هدایت موسوی رحیمی
نوشته ها وآثار احمد پوری فوق العاده است
اکتبر 22, 2010 در 12:14 ب.ظ.
sayeh
نقطه چین دانی چیست؟
بیا تو وبم ونظرت را در مورد نقطه چین بگو البته بعداز اینکه کامل خوندیش منتظرتم
بای عزیزم