کتاب » ترا دوست دارم چون نان و نمک» به چاپ یازدهم رسید و با طرح جلد جدیدی منتشر شد. این کتاب برایم بسیار عزیز است. چون پیش از همه اثر شاعر محبوبم ناظم است و دوم این که اولین ترجمه می از سری عاشقانه هاست و سوم این که اشعارش هرگز از من جدا نشده اند.
عطر همه سو پراکنده گل سرخ
عطر همه سو پراکنده گل سرخ
پچ پچه دریا
پاییز رسیده است با ابرهایش و زمین صبورش
عشق من،
سال ها سپری شده است.
ما از چنان روزهایی گذشته ایم
که می توانستیم هزارساله شویم
و هنوز کودکانی هستیم
با چشمان گشاده از حیرت
دست در دست هم
پا برهنه
در آفتاب می دویم.
ساعت 9
ساعت 9
زنگ میدان شهر به صدا در آمد.
در های بند را چند دقیقه دیگر می بندند.
زندان امروز کمی دیر کرده است.
… هشت سال
زندگی یعنی امید عشق من،
زیستن،
مشغله ای است جدی، درست مانند دوست داشتن تو.
از فراز بام خانه ها…
از فراز بام خانه ها در شهر دوردست من،
از درون دریای مرمره،
ازمیان پاییز غم زده،
صدای تو آمد،
گرم و روان
تنها سه دقیقه،
و بعد تلفن خاموش شد.
11 دیدگاه
Comments feed for this article
اکتبر 9, 2010 در 11:57 ق.ظ.
انوشه
خاطرات ما با این کتاب بیشتر از اینهاست که به کلام آید.با شعرهای این کتاب ما عاشق شدیم.شعرهایتان را در گوش هم زمزمه کردیم.بی تعارف بگویم شعرهای این کتاب بخشی از خاطرات ما را رنگ زده…رنگ عشق…برای این رنگ ممنون
اکتبر 10, 2010 در 9:04 ق.ظ.
samiranik Noroozi
تو را دوست دارم چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه شبان در التهاب قطره ای آب
بر شیر آبی بچسبد
تو را دوست دارم
چون لحظه ی شوق، شبهه ، انتظار و نگرانی
در گشودن بسته ی بزرگی
که نمی دانی در آن چیست
تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانه ی دیداری در استانبول
تو را دوست دارم چون گفتن«شکر خدا زنده ام»
…………………………
سلام استاد
و ما همچنان منتظریم تا باز کلاس درسمان شروع شود…
شاد باشید
اکتبر 12, 2010 در 8:16 ق.ظ.
سارا سرایی
ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیون معطر کن
وگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن…
پس از ملازمت عیش و عشق مهرویان
زکارها که کنی شعر حافظ از بر کن
20مهر یاد روز حافظ شیرازی گرامی باد
تبریک به خاطر چاپ یازدهم این عاشقانه ی به یاد ماندنی
زیستن
مشغله ای است جدی…
به گمانم در اشتباه تایپی به جای «زیستن»نوشته شده:»زیستی»
جسارت مرا ببخشید
به امید آنکه به چاپ صدم برسد این ترجمه ی درخشان و دل نشین
شاد و آباد باشید
با مهر و سپاس
اکتبر 13, 2010 در 5:11 ق.ظ.
pouricom
با سپاس از سارا سرابی عزیز برای نکته ای که یاد آوری کرد. غلط تایپی اصلاح شد.
اکتبر 12, 2010 در 6:21 ب.ظ.
ناهید
سال ها ست
تقویم ها دست به دست می شوند
تا خاک درست شکل اندام من بشود
وقتی به خواب می روم
وقتی سرم به جای بادهای پیا پی
سنگ می خورد !
اکتبر 13, 2010 در 6:36 ق.ظ.
فرزانه
و چه حسی بود روزهایی که نان و نمک را در کوچه پس کوچه های امیر آباد می خواندم و به هرکس که دوستش می داشتم نان و نمک هدیه می کردم .
استاد ترجمه هایتان را دوست دارم چون رنگ ترجمه ندارند زنده اند و روان .
اکتبر 13, 2010 در 6:45 ق.ظ.
ميرزاها
زيبا ترجمه ايي بود.
استان باشعري از من نظري بدهيد
اکتبر 16, 2010 در 7:59 ب.ظ.
سارا جمال ابادی
اقای پوری عزیز تجدید چاپ شدن این کتاب زیبا….که فکر کنم کمتر کسی از خواندنش خاطره نداشته باشد باعث خوشحالیه….اون هم در این حال و ….اما من طراحی جلد قبلی را خیلی دوست دارم……
اکتبر 21, 2010 در 8:38 ب.ظ.
هستی
پرسید :شغلت چیست و رفت
..
من؟
من درد می کشم
بر بوم هایی که کسی در خانه ام جا گذاشت و رفت
………..
اکتبر 25, 2010 در 8:27 ق.ظ.
واشقانی
من زنده ام که چشم تو را زندگی کنم…
با احترام و افتخار دعوتید به خوانش یک غزل عاشقانه در «آن روزها»ی من…
منتظر نگاه نکته سنجتان خواهم ماند…
نوامبر 24, 2010 در 8:32 ق.ظ.
كاوه
واقعا محشر بود و دبوانه كننده مانند : گاز گرفتن از انگشتي كه انچنان ترش است كه صد خنه و صد گريه بر صورتكم مي اورد
عالي بود استاده بزرگ اميد وارم اين حقير را بشناسي