You are currently browsing the daily archive for مارس 8, 2008.

در ترجمه شعر گاه وزن و قافيه در زبان اصلي چنان وزنه سنگيني دارد كه آدم از خير ترجمه مي گذرد. اما گاهي هم توسني دلربا پيدا مي شود كه پس از چند زماني چموشي و بد قلقي رام مي شود و تورا مي برد به آن دور دست هايي كه شا عر را برده بود. اين جاست كه خستگي بخار مي شود و تو با آسودگي بيشتري تر جمه را بر سيني به خواننده تعارف مي كني. يكي از اين موارد اين شعر كارل سند برگ بود. ديدم بد نيست با درج هر دو زبان با دوستان اهل بخيه و يا علاقمند تجربه اي را به كنكاش بكشانم. اين شعر را از مجموعه » براي تو ماه نغمه سر دادم» نشر مرواريد به ترجمه خودم نقل مي كنم:

خيابانگرد

در ميان سايه هاي چهار راه

زني در تاريكي فرو مي رود و به انتظار مي ايستد

تا به سر رسيدن پليسي دو باره راه افتد

با لبخندي شكسته،

ماسيده بر صورتي رنگ شده روي استخواني خسته،

و چشماني به حسرت نشسته.

تمامي شب عرضه مي كند به رهگذران آن چه را كه مي خواهند

از زيبايي افسرده اش، از تن پژمرده اش، از روياهاي به باد سپرده اش

و كسي چيزي نمي پذيرد.

  Traffickers

 Among the shadows where two streets cross

A woman lurks in the dark and waits

To move on when a policeman heaves in view.

Smiling a broken smile from a face

Painted over haggard bones and desperate eyes

,All night she offers passers-by what they will

Of her beauty wasted, body faded, claims gone,

And no takers. , 

Blog Stats

  • 50٬183 hits
مارس 2008
د س چ پ ج ش ی
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
31