====================
مینی بوس گرد و خاک بر چهره، میدان شهر کوچک را دور می زند و می ایستد.
«ساک تو صندوق داری؟»
«….»
» بسلامت.»
«…..؟
» یکی خیابون بعدی بغل بانک است. اون یکی بیرون از شهر نرسیده به ترمینال.»
مسافرخانه بغل بانک.
«……»
» نه ممنون یه ذره بیرون هوا بخورم بهتره. اگه چیزی پیدا نکردم می آم خدمتتون. ساک رو گذاشتم اتاق.عیبی که نداره؟»
«…….؟»
» برا خودم آره.»
«………»
» گفتین آخر همین خیابون؟»
«……»
جیگرکی ته خیابان
» نه فقط جیگر.»
«……..؟»
» آره اولین باره می آم این جا.»
«……؟»
» دنبال یک نفر به اسم مراد خانی می گردم.»
«……؟
» حسن»
» ……؟»
» احتمالا خودشه. آره معلم بود. »
«…..؟»
» چیزی راجع به خانواده اش در تهران. .»
«…….»
» خبر دارم. حالا شاید قبول کرد. زیاد وقتش رو نمی گیرم. یه پیغام کوچولو دارم. »
«……»
» می دونم. خونواده اش گفته که موبایلش همیشه خاموشه. تلفن خونه هم که نداره خواهرش خیلی دلواپسشه.»
«……»
» فکر می کنم وقت اومدن به چشمم خورد. گنبد فیروزه ای داشت.»
«…..»
» پیدا می کنم. کوچه اول بعد از مسجد . درسته؟»
«……»
» قربون دستت. نه. همون سه سیخ کافیه. »
کوچه اول بعد از مسجد.
» شما؟»
«……»
«آهان ! بیایید تو.»
«…….»
» شش ماه آخر را دیگر قطع امید کرده بود. فقط با من حرف می زد. بد جوری تو ذوقش خورده بود. می گفت یه جورایی بهش توهین شده. »
«…….»
» کاری ندارم. اما دلش خیلی شکست. تو این مدت حتی یک تلفن هم بهش نکردی. من خواهرم رو خوب می شناسم. غرورش اجازه نمی داد بیافتد دنبالت و پیدایت کند. می دانست زنده ای. همین بس بود که منتظرباشه حد اقل پیغامی، نامه ای، ای میلی، تلفنی از تو برسه.»
«……»
» گفتم که کاری به آن چه میان شما بود ندارم اما رسمش این نبود. بی خبر بگذاری بروی. اتفاقا پرسیدم پای یکی دیگه در میونه جواب نداد. من الان ده ساله این جام از خونواده ام تنها اون بود تماسشو قطع نکرده بود. هر دوشنبه موبایلم را برای او روشن نگه می داشتم. »
«……؟»
» آدرسش رو نمی دونم. شاید هم فکر این روز را کرده بود که تو بعد از این که فیلت یاد هنوستان کرد بیایی سراغ من. فقط تو می دونستی او بامن همیشه در ارتباطه. تو از همه چیز خونوادمون باخبر بودی. از ماجرایی که سر من آمد و مرا از تهران فراری داد. از…ولش کن.»
«……؟»
» استرالیا.فقط اینو می دونم.»
«……؟»
» گفتم که ندارم شاید اگرهم داشتم بهت نمی دادم.»
«……؟»
» تو که این همه راه رو اومدی تا اینجا خبری ازش بگیری. حالا هم شال و کلاه کن برو استرالیا. میدونم کشور بزرگیه اما بالاخره یه جفت کفش آهنی تو رو به اون می رسونه.»
«……»
» شب رو می تونی پیش من بمونی.»
«…..»
» مسافرخونه سیمین؟ یادش بخیر ده سال پیش که اومدم این جا یک ماه تمام درش موندم. آخر سر وقتی تصمیم گرفتم موندگار بشم خونه ای اجاره کردم و یه روز صب به آقا یدالله گفتم خداحافظ و اومدم بیرون.
ساکم رو که هروقت می رفتم بیرون می سپردم دستش ازش نگرفتم. پرسیده بود چیز قیمتی توش دارم گفته بودم برا خودم آره. وقتی گفتم ساکم رو نمی خوام با حیرت نگام کرد.از در مسافرخونه که میزدم بیرون دیدم با عجله رفت سراغ ساکم.»
«…..»
پایان
32 دیدگاه
Comments feed for this article
نوامبر 9, 2010 در 7:14 ق.ظ.
انوشه
عالی…عالی…
نوامبر 12, 2010 در 8:12 ق.ظ.
پری زهرا
سلام
دلنشین.به دیدن من هم بیایید.
نوامبر 12, 2010 در 7:09 ب.ظ.
محدثه نیری
الان داشتم یه ترجه ازتون می خوندم دلم برا نوشته ها تون بیشتر تنگ شد
خوشحالم که اومدم
خوشحال میشم یه سری به دنیای کوچیک من بزنید
نوامبر 14, 2010 در 12:14 ب.ظ.
احسان حضرتی
چه لذت دور و نجیبی است «پوری خوانی» در عصرگاه پاییز!
نوامبر 14, 2010 در 2:08 ب.ظ.
آنا
عجیب متفاوت از نوشته های همیشه بود…. همه عمر دیر رسیدیم…..یادش افتادم
نوامبر 14, 2010 در 2:10 ب.ظ.
آنا
عجیب متفاوت از نوشته های همیشه بود.. همه عمردیر رسیدیم…به یادش افتادم
نوامبر 15, 2010 در 2:39 ب.ظ.
گروسی
سلام به روزم با یک غزل و منتظر حضور پر مهرتون
برقرار و سبز باشی
نوامبر 15, 2010 در 4:34 ب.ظ.
بنفشه
دعوتید به شصت سالگی شمس لنگرودی
نوامبر 16, 2010 در 8:20 ق.ظ.
gleam
سلام
خوب، نزديك و متفاوت!
نوامبر 16, 2010 در 9:23 ق.ظ.
آزاده
درود بر شما
عالی مثل همیشه
نوامبر 16, 2010 در 11:19 ق.ظ.
س ع ی د
احمد پوری ِ همیشه ، با قلم نازنینش پاییزی تر از ترجمه هایش مرا حیرت زده می کند.
احمد جان ، این همه رنگ از کجا آورده ای که مستانه می رقصند و متوازن؟!
سایه ات برقرار،برقرار تر از دستان لرزان من
به امید بوییدن چشمانت
تا دیدار
نوامبر 18, 2010 در 8:28 ق.ظ.
fazel
ali bud ostad
نوامبر 22, 2010 در 7:11 ب.ظ.
المیرا
با سلام این کارتون شبیه اثری از یک شاعر به نام احمد خدایی بود اما بنده معتقدم هیچ کدوم با پیشینه ادبیات ما ارتباطی نداره و نخواهد داشت. اینجا فرانسه نیست اینجا ایرانه ایران. در ضمن کارتون نسبت به اون آقا ضعیف تر هستش. موفق باشین
نوامبر 24, 2010 در 2:44 ب.ظ.
ملیحه
عجیب..بود..عجیب..
خاص!
جالب..
سلام!
نوامبر 30, 2010 در 9:32 ق.ظ.
1
سلام من اینجا می نویسم
نوامبر 30, 2010 در 1:17 ب.ظ.
فرشته
قشنگ بود.بد نيست استاد ، گاهي نگاهي به ما هم بكني !
دسامبر 3, 2010 در 8:29 ق.ظ.
سعید محمدحسنی
سلام شاعر!!
از همین جای دور هم جویای احوال دوستان هستیم
دلم دلیل ندارد!!
بروزم و منتظر دیدار و نظراتتان.
شعرهارا سیو کردم که دقیق تر بخوانم.
از ارتباط بیشتر و عمیق تر خوشحال خواهم شد.
سپاس
دسامبر 5, 2010 در 12:42 ب.ظ.
کارگاه ادبیات بهبهان
با سلام و درود
برای هر چه بهتر شدن مراودات ادبی و بررسی بیشتر شعر شاعران جوان شهرستان بهبهان ، بر آن شدیم که به یاری دوستان وبلاگی به این منظور ایجاد نماییم.
امیدو انتظار داریم که در نقد و بررسی اشعار ما را یاری نموده و کمک به هر چه بهتر شدن روند ادبی و شعری این دوستان داشته باشید.
پیشاپیش از همراهی شما سپاس گذاریم
دسامبر 5, 2010 در 5:29 ب.ظ.
یلدا
چه قدر خطوط آخر شعر آدم را به یغما می برد.
دسامبر 5, 2010 در 8:06 ب.ظ.
مریم
سلام استاد عزیز
دو مرد بزرگ و شیرین و دوست داشتنی و متواضع و البته شیک در این عکس.:-)))))
«بهار گذار است و پاییز نیز…بگذر!»
دسامبر 10, 2010 در 8:55 ب.ظ.
امیر
زيبا بود …
دسامبر 16, 2010 در 1:52 ق.ظ.
ژاکو
قشنگ بود
موفق باشید
دسامبر 27, 2010 در 8:34 ق.ظ.
حسین شاهمرادی
خیلی عالیه
دسامبر 27, 2010 در 9:20 ق.ظ.
سید مهدی نژادهاشمی
با سلام …..زیبا بود با عنکبوتی نشسته بر فریاد به روزم منتظر قدوم سبزتان هستم
ژانویه 1, 2011 در 2:06 ب.ظ.
مریم
اقای پوری تو این زمستون گرم که انگار برای من از تمام زمستان ها سردتر شده اگه سروده های استاد نبود چه میکردم؟
سلام من رو بهشون برسونید خیلی اقای پوری خیلی…
این زمستون لب خوانی های قزل الا لحظه ای از من جدا نمیشه
ژانویه 9, 2011 در 8:31 ب.ظ.
ا-م
سلام
آقای پوری من ترجمه هایتان را خیلی دوست دارم اگر می شود به من سر بزنید و بخوانید ممنون میشم
ژانویه 9, 2011 در 8:32 ب.ظ.
ا-م
سلام
آقای پوری
من ترجمه هایتان را خیلی دوست دارم
منتظر هستم که به من سر بزنید ممنون
ژانویه 10, 2011 در 8:49 ب.ظ.
عزرائیل
با سلام. خوشحال می شوم که با هم بیشتر آشنا بشیم ولطف کنید از وب من هم دیدن کنید ونظرتون را برام بنویسید.
ژانویه 14, 2011 در 12:28 ب.ظ.
عزرائیل
با سلام. ممنونم اگر از وبلاگ من دیدن کنین همیشه. من شما رو لینک کردم. شما هم من رو به اسم عزرائیل لینک کنین.ممنون از لطفتون.
ژانویه 18, 2011 در 3:50 ق.ظ.
ماهنامه تخصصی شعر کندو
21 هرماه با کندو
دومین شماره ماهنامه تخصصی شعر کندو منتشر شد
در این شماره می خوانیم:
به قلم سردبیر ( پرده برداری از یک شبکه سانسور غیر دولتی)
کارگاه شماره1 نقد و بررسی شعر توسط مخاطبین (شعری از محرم نجف پور)
کارگاه شماره2 نقد و بررسی شعر توسط مخاطبین (شعری از آرش شفاعی)
آینه (گزیده شعر شاعران جوان و با استعداد)
نقد و بررسی کتاب( جهانی ترین تیتر دنیا سروده ی سینا علی محمدی)
زندگی دیگران (گزیده شعر شاعران جهان)
یادگاه 1( یک مصاحبه از فروغ به همراه نقدی به قلم خود فروغ و..)
یادگاه 2( دو مقاله / ایا نیما براستی پدر شعر است؟ رابطه وزن عروضی و نظام های سیاسی)
خاله خانباجی (نگاهی طنز آمیز به رویدادهای شعری ایران)
چشم سوم (یادداشتهای آزاد . شبیه شاعر)
معرفی کتاب (پژوهشی در فن شعر ارسطو)
معرفی کارگاه های ادبی
و…
شما فرهیخته گرامی دعوتید به خوردن عسل کلمات و تماشای نیش خوردن مزاحمین شعر امروز ایران
با کمال تشکر و احترام
روابط عمومی ماهنامه تخصصی شعر کندو
[گل][بدرود]
ژانویه 22, 2011 در 4:20 ب.ظ.
فهیمه فریمانه
سلام استاد یه نیم نگاهم به ما نظر کنید
فوریه 6, 2011 در 4:47 ب.ظ.
fبهناز پوری
فوق العاده اس